نوشته شده توسط : علی سرابی یاقوند (علیا)

طنزسیاسی

 

الا یا ایها الساطور قصابی بگو از قلوه و دلها 

خرید آسان بوده باقسط ولی افتاد مشکل ها

چه بوی آبگوشتی آید از آن کاشانه در هر ماه 

چه آبی گشت روان از لب که آمدسوی محفل ها

برو افزون کن سرمایه در این دنیای رنگارنگ

که با مدارک تحصیلی بجز غم نیست حاصل ها

میان سفره خالی چه سود بشقاب،و چندکاسه

وقتی دیس برنجی نیست چه کار آید به چنگال ها

چه شبها در میان خواب که میبینم باچند حوری

به ترکیه کنم پرواز می روم لب ساحل ها

ولی صبح با صدای زنگ سریع بیدار شوم از خواب 

روم سوی میدان کار شبیه شکسته بال ها 

چه دنیای عجیبی که یکی در قصر یکی درحصر

یکی سرگرمیش غصه ، یکی مشغول با ریمل ها

چه ابروهایی از مردان که ریخته شد روی زمین

با موهایی که غرق شدند میان دریای ‍ژل ها

چقدر دیدم که یک عده همیشه شنگول و شادند

ولی پشتک زند پشه درون جیب شاغل ها 

ندارد حال خوش علیا با این بازار نیرنگی 

که در رنج بوده پاکدامن در آسایش اند قاتل ها 

 علی سرابي یاقوند 

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , دلنوشته های زیبا , ادبیات کهن , ,
:: برچسب‌ها: حقوق بگیران , ادبیات , سیاست , علی سرابی یاقوند ,
:: بازدید از این مطلب : 254
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 12 ارديبهشت 1402 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 48 صفحه بعد